۱۳۸۸/۵/۲۶

مردم ایران را تنها نمی گذاریم

مردم ایران را تنها نمی گذاریم

ابتدا حرف دلی به مناسبت این همه شجاعت و درایت

عزیزان! خواهران و برادران!
دستتان را به گرمی می فشاریم
رزم سترگ تان را می ستائیم.
آرزو می کنیم که در کنارتان بودیم.
در شادی هایتان و در اندوه هایتان.
دراندوه از دست دادن شیرزنان و دلاورمردانی که بر این خاک می افتند
تا عزت و کرامت و حرمت ایرانیان مستدام بماند.
شما هزارانید و بی شمارانید.
از کاه آهنگر و آرش کمانگیر
تا آن شیر دختری که به شکم بسیجی ها لگ می زند،
و تا " ندای" بی گناه
سلسله ای است نامحدود از عزم و رزم و رهائی.
آنگاه که می گفتیم این ملت بزرگ را آرزوئی است دست یافتنی،
آرزوی ایران آزاد و آباد
و ایرانیان پا به رکاب برای نبرد نهائی
چه ملامت ها که بر ما نبارید که:
" اینها آرزوهای خودتان است و مردم ایران به هیچ راضی اند!!"
اکنون این هنگامه را ببین!
مالامال است ایران و می خروشد چو جیحون
از بلندای البرز تا کرانه های کارون
از شیراز تا مشهد و از اصفهان تا تهران!
همراه و همصدا و زیبا و موزون
بر پیامش نگر! بردوامش نگر!
احمدی! خامنه ای! و دژخیمان دگر
نه خس است این نه خاشاک
زهی بی شرمی ضحاک
میلیون ها پیر وجوان
شانه به شانه، بی باک
به رزم ما پیوسته اند
در این خیزش تابناک
.................................
سیمای جدیدی از یک ملت در گروگان
در سه دهه گذشته رژیم با همه وحشی گری و صدور ارتجاع و تروریزم و ماجراجوئی های برون مرزی در راستای استقرار امپراطوری ولایت فیه، چهره ای ناهنجار، خشن و زبان نفهم از این سرزمین، در ذهن و ضمیر مردم دنیا تصویر نموده بود. متانت و شکیبائی مردم در روزهای بعد از فریب انتخاباتی در مواجهه با سبعیت بی نظیر نیروهای سرکوبگر، نشانه تمدن و عقلانیت و هوشیاری این ملت است. دنیا اکنون به ایران به گونه دیگری می نگرد. "ایران مرکز عالم شده است". منطقه حادثه ها و دریائی از انرژی و شوق به آزادی. همبستگی و همصدائی مردم ایران بار دیگر نشان داد که آنها اساسا مشکل آماده گی برای تغییر و تحول نداشته اند. کمتر ملتی در تاریخ معاصراین چنین مستمردر میدان مبارزات سیاسی و اجتماعی حضور داشته است.
اما بنیه های مبارزاتی وتاریخی یک ملت نامحدود نیست. هرگاه هزینه هائی که مردم برای گذار به آزادی می پردازند، بیش از حد توان شان باشد، آن گاه این تهدید وجود دارد که امید به تحولات پایدار در آنها فروکش کند.
تا قبل از انتخابات و کارزارهای تبلیغی مرتبط با آن، جامعه ایران در نوعی رخوت و انتظار به سر می برد. چنین به نظر می آمد که ایران این بار "جزیره ثبات" آخوند ها شده است. اما حضور بی نظیر مردم که به سرعت به اوج میلیونی خود ارتقاء پیدا کرد نشان داد که پتانسیل تغییرطلبی مردم به شدت پنهان بوده است.
بازی موسوم به انتخابات، کودتای طراحی شده ای بود علیه مردم ایران و با این هدف که تعرض به حقوق مردم، تمام عیار و دائمی شود. تمامیت خواهی رژیم شاخص آشکاری از ولع سیری ناپزیر آخوندها در دست یابی به پول و قدرت است. قرار رهبر و تیغ به کفان پیرامون او ( همچون افسران وابسته پیرامون ازهاری) بر این بود که جمهوری اسلامی به حکومت موروثی ولی فقیه تبدیل شود. ولایت به مجتبی پسر خامنه ای و مدیریت اجرائی به گماشته خیره سری مثل احمدی نژاد واگذار شود.
اشتباه در محاسبات
دیکتاتورها همه کورند و تو گوئی بر چشم و قلب و گوش آنها مهر زده شده است. خامنه ای، آتش پنهان در پس پرده شرکت مردم در انتخابات را به حساب مشروعیت نظام و غفلت مردم گذاشته بود. آخوندها به تجربه دیده بودند که در سی سال گذشته هر آنچه خواسته اند انجام داده اند بی آنکه با موانع مهمی مواجه شوند. (کشتار بدون دردسر نزدیک به ده هزار زندانی سیاسی در عرض یکی- دوهفته در سال ٦٧ نمونه ای گویاست). تقلب در انتخابات نشان داد که آنها با همه تجربه و تخصصی که در مردم فریبی دارند، در مصاف با روح حاکم بر مردم ایران بازنده و بی مقدار هستند. سور وسات یک پایه شدن نظام، به رستاخیز ایرانشمول یک اعتراض تماما مردمی تبدیل شد و خواب و قرار را از آنها ربود.
مختصات وضعیت موجود
احمدی نژاد این روزها خود را از دید مطبوعات پنهان کرده است. سانسور بی مانند و تلاش برای وارونه جلوه دادن هر حرکت و حادثه ای بی نظیر است. ولی فقیه، در یک تونل تاریک و بی منتها قرار گرفته است که هرچه بیشتر در آن می دود امکان بیرون آمدنش کم تر می شود. خواب شیرین یک سلطنت ولائی به یک کابوس وحشتناک تبدیل شده است. نظام مشروعیتش را به طور کلی از دست داده است و امید به هر تحول پایدار در چارچوب این رژیم، کاملا از بین رفته است. این یک زلزله در میدان عمل سیاسی بود که هم کل جامعه را بیدار کرد و هم جبش آزادی خواهی و نیروهای سیاسی را به حالت آماده باش در آورد.. تریبون های امپریالیستی مثل بی بی سی و غیره تلاش می کنند این فکر را القاء کنند که نتیجه انتخابات همین است که شورای نگهبان می گوید. انواع تشکل های درون رژیم که کلاه مخالف بر سر گذاشته اند یکی پس از دیگری مردم را به آرامش فرا می خوانند و به سکوت وا می دارند.
آنچنان که سیر تحولات داخل کشور نشان می دهد، این جنبش در کوتاه مدت به نتیجه نمی رسد و در آن صورت می بایست برای تداوم آن در درازمدت فکری کرد و تدارکات همه جانبه ای را در صدر فعالیت های جنبش آزادی خواهی قرار داد.
چه می توان کرد؟

1- فقدان رهبری سیاسی شناخته شده با پلاتفرم و جهت گیری روشن، مردم را به پشت سر یک نیمه اصلاح طلب نیمه اصولگرا یعنی میر حسین موسوی کشانده است. این بی تردید بزرگترین پاشنه آشیل جنبش سراسری و همگانی موجود است. استفاده ابزاری مردم از موسوی برای از مشروعیت انداختن کل نظام، البته حاکی از هوشیاری بسیار بالا و درایت سیاسی مردم است. موسوی فردی از درون نظام است و لذا به طور طبیعی در صدد نیست که موجودیت نظام به خطر بیفتد. نظام جمهوری اسلامی متکی به ولی فقیه و مشروط به رهبری بلامنازع اوست. خامنه ای اکنون کشور ما را در یک بن بست سیاسی قرار داده است. نتیجه این که موسوی نمی تواند جنبش سیاسی مردم را رهبری کند بی آن که با ولی فقیه وبه تبع آن با کلیت نظام درگیر شود. اگر موسوی نتواند تا انتهای راه برود امکان سرخوردگی مردم وجود دارد. در اینجاست که جنبش آزادی خواهی در داخل و خارج می بایست ضمن هم فازشدن با شتاب مردم، آنها را به این واقعیت واقف نماید که موسوی نه تضمینی برای اصلاحات بلکه در بهترین حالت بهانه ای برای اعتراض و خلع مشروعیت ازرژیم و مهمتراز آن، سکوئی برای تابوشکنی و طرح شعار " مرگ بر خامنه ای " است . باید مردم را به خود رهبری و در دست گرفتن ابتکار عمل تشویق نمود.
2- رژیم به شدت سراسیمه شده است و این ترس، از خشونت بی تناسبی که به کار می گیرد به خوبی مشهود است. تداوم مبارزه مردم، فرصت تجدید قوا، جهت گیری و برنامه ریزی را از آن می رباید. حرکت مردم در تداوم خود هم تعمیق و رادیکال می شود و هم اشکال جدید تری را باز می یابد که هزینه سرکوب را برای رژیم سنگین می کند. آکسیون های خیابانی و آشکار البته برد تبلیغی و فراگیری مطوعاتی بیشتری دارند اما اشکال دیگر اعتراضات می تواند دست رژیم را در پیش بینی حرکت ها و تلاش برای خنثی نمودن آنها ببندد. مبارزات منفی، اختلال در ارتباطات، دست زدن به اعتصابات و سایر مقاومت های منفی می تواند رژیم را از پای درآورد.
3- مرکز ثقل جنبش اعتراضی مردم در تهران و چند شهر بزرگ است. این وضعیت موجب فشار بیش از حد به بخشی از مردم می شود.. حرکت اعتراضی نیاز مند گسترش و همگون شدن است. حتی اگر اشکال آن ساده تر و کم هزینه تر شود، بهتر است که به سراسر ایران و به ویژه کردستان و آذربایجان هم گسترش یابد. گسترش حرکت مردم موجب، تجزیه نیروهای رژیم و کم شدن فشار بر تهران و ترس نیروهای سرکوبگر خواهد شد.
4- نبود رابطه فعال و ارگانیک بین مردم و نیروهای سرنگونی طلب در داخل وخارج کشور به یک گسست درارتباط ما با مردم منجر شده است. این گسست، هم کمک رسانی سریع به مردم در داخل کشور را با مشکل مواجه می سازد و هم امکان جهت دادن به شعارها و حرکت عمومی مردم را به حداقل می رساند. برای غلبه بر این معضل راه کارهای زیر ممکن هستند:
- ایجاد هماهنگی بین حرکت های اعتراضی ایرانیان در خارج کشور از طریق مرتبط نمودن کمیته های هماهنگی این حرکت ها با همدیگر. تشکیل یک شورای همانگی سراسری در اروپا و آمریکا ایده آل است اما مستلزم وسعت نظر و مایه گذاری فعالین این حرکت هاست تا از همگریزی به همگرائی تحول پیدا کنیم. سود بزرگ این همگامی و هماهنگی (علاه بر انتقال سیستماتیک اخبار و تجربیات به همه کشورها) فراهم شدن امکان تدارک حرکت های بزرگ و چشمگیر است.
- انعکاس حرکت های اعتراضی ایرانیان خارج کشور و حمایت آنان از جنبش سراسری مردم ایران. تبلیغات وسیع و چشمگیر، راه اندازی سایت های اختصاصی و جدید برای انعکاس این فعالیت ها ضروری است. باید به مردم ایران این پیام را منتقل کرد که ما پشتیبان آنها هستیم و آنها تنها نیستند. ما نمی گذاریم رژیم با دست باز سرکوب کند و هزینه سیاسی و دیپلماتیک قضیه را آنقدر سنگین می کنیم که رژیم نتواند به نقشه های شوم خود جامه عمل بپوشاند.
- تشکیل یک هیئت حقوقی، شکایت به سازمان ملل و سایر مراجع بین المللی و تقاضای محاکمه سران رژیم الان کاملا موضوعیت دارد. دراین رابطه دادن یک تومار با امضاء وآدرس بیش از یک میلیون ایرانی می تواند دنیای خارج را به واکنش تأثیر گذار وادارد. برای رسیدن به چنین کیفیتی همراهی وسیع گرایش های سیاسی ضروری است. باید به اتحاد های موردی دامن زد. درست برسر این اقدام مشخص می توان بسیاری از نیروها را همراه کرد.
- باز کردن حساب های بانکی و صندوق های مالی و تشکیل کمیته های امداد به داخل کشور یک پیوند همزمان بین داخل و خارج ایجاد می کند. کمک مالی و حمایت عاطفی از خانواده های دستگیر شدگان یک اقدام میسر است. می توان با تماس های تلفنی، ارسال نامه و گل برای این خانواده ها از مبارزه فرزندانشان تقدیر کرد. شناسائی خانواده های جان باختگان و دستگیرشدگان پیش شرط این کمک هاست.
- اخراج سفرای رژیم اقدامی چشمگیر و ضربه مهمی به رژیم خواهد بود. فشار به دولت های میزبان و همسو کردن بومی ها در این راستا کاری است که از نیروهای خارج کشور بر می آید. نوشتن مقالات روشنگرانه در روزنامه ها و شرکت در برنامه های تلویزیونی کشورهای میزبان موجب همراهی شهروندان غیر ایرانی با ما می شود. مهندسی افکار بومی ها مهمترین ابزار فشار بر دولت های مطبوع است.
- فعالیت های فرهنگی و شب های همبستگی با مردم ایران، هم به منظور استفاده از همه پتانسیل های موجود( درگیر نمودن نویسندگان، شعرا، خوانندگان، هنرمندان و غیره) و هم اختصاص درآمدهای حاصله به خانواده هائی که زندانی سیاسی دارند و یا عزیزانشان را از دست داده اند اهمیت ویژه ای دارد. در پاره ای موارد فرد از دست رفته تنها نان در بیار خانواده بوده است. این رویکرد به مردم نشان می دهد که هزینه مبارزه را همه با هم می پردازند. چنین فعالیت هائی هم عنصر اجتماعی و توده مردم خارج کشور را به شکلی نه چندان پیچیده به میدان می آورد و هم مسائل سیاسی را به یک اولویت مهم تبدیل می کند.
- تدارک یک حرکت اعتراضی بزرگ در مقیاس چند ده هزار نفری در ژنو یا بروکسل نیازمند یک کار آگاهی بخش و تبلیغی فشرده و نسبتا طولانی، اما شدنی است. دیر یا زود کشورهای خارجی می بایست در مورد به رسمیت شناختن یا نشناختن رئیس جمهور موضع بگیرند. چنین حرکتی می تواند آنها را از تقبل و تماس با چنین رئیس جمهور کودتاگری برحذر دارد.
- سمینارها ، کنگره ها و گردهم آئی های بزرگ ایرانیان به منظور فعال نگاه داشتن جو سیاسی و رای زنی در خصوص چه باید کرد ها یک راه کار مفید برای ارتقاء سطح آگاهی سیاسی و روشنگری در مورد جنبه های اثباتی مبارزه آزادی خواهی است.
5- جنبش آزادی خواهی که پرچم مبارزه را دراین همه سال زمین نگذاشته است نیاز به یک تجدید روش در ارتباط با مردم و در عرصه کار فراگیر مردمی دارد. بزرگترین خیانت این رژیم، تخریب اعتماد مردم و پاشیدن بذر بدبینی نسبت به کار سیاسی و نیروهای رزمنده است.
روشنگری، سازمان دهی و کار آگاهی بخش سیاسی در بستر پراتیک اجتماعی در کنار مردم، می بایست در صدر اولویت های ما باشد. اعتماد سازی، ایجاد فضای مملو از امید، باور به تغییر و تلاش برای عبور نهائی مردم از کلیت این نظام مردم فریب، یک امر خطیر در مسیر تدارک سرنگونی رژیم است.
6- حرف آخر را بالنده ترین نیروی اجتماعی می زند. در همه حرکت های آزادی خواهانه معاصر در ایران کارگران و زحمت کشان جامعه نهایتا نقش تعیین کننده داشته اند. اعتصاب سراسری کارگران به ویژه در صنعت نفت می تواند رژیم را به سرعت به زانو در آورد. باید به جامعه به طور عام و کارگران به طور خاص این حقیقت را یادآور شد که بدون حضور فعال کارگران، این حرکت در حوزه یک اعتراض سیاسی و در کادر مسئله انتخابات محدود خواهد شد. برای عقب راندن رژیم ، استفاده از یک سلاح سنگین ضروری است و آن هم سرپیچی کارگران از کار و تولید است. اعتصاب کارگران به این معنا نیست که سایر اقشار جامعه و مثلا قشر کارمندی، داشنجویان و دیگر اقشار، بدون وظیفه و یا کم اهمیت هستند. این خیزش اساسا مردمی و فراگیر است و در مقابل امکانات وسیع رژیم برای سرکوب می بایست در جبهه های فراوانی با آن درگیر شد و از هر مثقال پتانسیل مردم برای مبارزه بهره برداری کرد. باید به کل مردم ایران این حقیقت را یادآور شد که هرگاه سکوت کنند و به خانه های شان بروند به شدت سرکوب خواهند شد و هزینه سنگین تری در قیاس با ایستادن و ادامه اعتراضات شان متحمل خواهند شد. خامنه ای در صدد است کشور ما را به قرن نوزده برگرداند. نگذاریم به این کابوس جامه عمل بپوشاند.
با آرزوی تدارک رزم نهائی و تولد ایرانی نو، آزاد و آباد

مسعود افتخاری - تیر١٣٨٨
massoud.eftekari@yahoo.com

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر